با سلام به همه دوستان عزیز ببخشید خیلی وقته نبودم اخه یه وب جدید ساختم به اسم پـارســــــنیـاکـــــ که یک سایت بزرگ مـجـلـه ایـنـتـرنـتـی هست و تلار گفتمان زیبایی داره منتظر شما در پـارســــــنیـاکـــــ هستم .
راستی یادم رفت کاربران عزیز و نویسندگاه عزیز میپذیه شما میتونید عضو پـارســــــنیـاکـــــ بشین و مطالب های خود را با نام خود ثیت کنید منتظر حضور سبز شما در پـارســــــنیـاکـــــ هستیم.
دیـگر هیـچ فـرقـے نـمے كـند
آسمان قـد پـیالـه بـاشد یـا دریـا
حتــے اگـر پـشت در خانـه ات یـك جـفت كـفش زنـانـه همــ ببینمــ
نمے پـرسم دستـان چـه كسے بـرایت
یـاس و انـار آوردهـ بـود
مے روم ،
حـوالـے علـاقـه ے خـلوت آن سال ها
مے روم ،
دنـبال كسے كـه بـا من تـا نور مے آیـد
بـا من تـا ستـارهـ
بـا من تا دریـا
مے رومـ و دیـگر نمے پـرسم
سهمــ من از ایـن همه سبـز كه سرودمــ چیست
حالـا مے تـوانـم لبـاس هـاے سبـزمــ رابیـرون بیـاورمـ
و سیاهـ بـپـوشم
دیـگر نـه رد پـاے پـروانـه را دنـبال مے كنم
نـه رنـگین كـمان را
همـه چیـز مال خودت
تـمام روزهـاے بـاران را از آستین آسمانـت خـشك كن
نــام مرا همــ در كوچـه اے بـن بست تنـها بـکار و بـرو
حالـا یـك فـنجان قـهوهـ بـراے خودت بـریز
انـگار نـه انـگار صداے گریـه اے غـریـب
از قـصه هـاے سفیـد دخـتـرے
آیـینـه ات را خاموش مے كند
تـو قهوهـ ات را بـنـوش ...
+ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:,
ساعت20:46 mohanad | |
هـر آشنـاے تـازهـ
اندوهـے تـازهـ است
مـگذار در میـان حرفـها و انـدیشه هـا
گمــ شوے
آنـکس کـه تـرا به هیـچ بـدل میکند
خود آزردهـ اے تـنهاست ...
من ایـن را از بـاغ آمـوختـه امـ
کـه گلـهایـش را پـاس مےدارد
تـا فصل عشق
سلام خدا جون
صدام به عرشت می رسه؟ من و این پایین میون این همه نقاب وآدمک های رنگارنگ می بینی؟
می دونم که می بینیم و صدام و می شنوی
چون هنوزم دستم و گرفتی و نفس کشیدنم بخاطر وجودت توئه. خدایا… زخم هام و چی؟
اونارو می بینی و هیچی نمی گی؟
این حق من بود که همیشه صدات کردم و کمک خواستم ازت؟
خدایا تا حالا دلتنگ شدی؟
درکم می کنی چه اندازه دلتنگعزیزترینم هستم؟ زخم های جسم من مهم نیست زخم های دلم هم به کنار
با این همه دلتنگی تو بگو چه کنم؟؟
خدایا…
دیشب تا سپیده صبح، خیره به اسمونت بودم
حسم کردی؟ اشکام و دیدی؟ اشکایی که طعم خون می داد… اشک هایی که هیچ کس جز تو تماشا نمی کنه!! اشک هایی که از حرف های نگفته جاری می شوند… اشک هایی که طعم خون می دهند و خفقان تنهایی….
خدایا…
این همه درد را می بینی و چیزی نمیگی؟!
من اما هنوز امید دارم…
آدمهایت تا به کِی میخواهند بد باشند و بدی کنند؟؟!!
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشهی عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشهی انگور نبود.
هیچ آیینهی تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند، نوبت پنجرههاست.»
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است، که به فوارهی هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده سالهی شهر، شاخهی معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است.
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمییافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه هنگامیکه دلباختگی او را دید و جوان را ساده و خوش قلب یافت، به او گفت: پادشاه اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بندهی مخلص خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.
دختر کوچکی در یک کلبه محقر دور از شهر در یک خانواده فقیر به دنیا آمده بود. زایمان، زودتر از زمان مقرر انجام شده و او نوزادی زودرس، ضعیف و شکنندهای بود، طوری که همه شک داشتند او زنده بماند. وقتی ۴ ساله شد، بیماری ذاتالریه و مخملک را با هم گرفت، ترکیب خطرناکی که پای چپ او را از کار انداخت و فلج کرد؛ اما او خوششانس بود..
ما دوتا با هم بودیم ♥ توخنده ها تو شادی ها ♥ توی غم و تو غصه ها ♥ کنار هم شاد بودیم ♥ هیچکی نبود همتای ما ♥ من با تو زنده بودم ♥ برای تو می جنگیدم ♥ اگه یه روزی نبودی ♥ بدون تو میرنجیدم ♥ لحظه شماریهام برای دیدنت ♥ برای لحظه ی خندیدنت ♥ برای دیدن چشات ♥ برای رنگ اون موهات ♥ آخه تو ماله من بودی ♥ چی شد یه هو خسته شدی ♥ دور شدی ♥ مثل یه پنجره بسته شدی ♥ رفتی و من تنها شدم ♥ بدون تو مرده شدم ♥ آب شدم ♥ خاک شدم ♥
اشکی غلتید به روی گونه ام ♥ از زندگی ام خسته ام ♥ برای پرواز آماده ام ♥ چشام خیس دفترم خیس ♥ دگر وقتی برای ماندن نیست ♥ حال نه جای دلتنگیست ♥ بی صدا باید خفت ♥ باید مرد
لب دریا توی ساحل به یاد تو نشستم ♥ روی شن ها روی ماسه اسمتو من مینوشتم ♥ تورو من با خود میدیدم روی اون موج های آبی ♥ کنارت نشسته بودم اما آروم با یه آهی ♥ لب دریا توی ساحل تو نبودی در کنارم ♥ روی شن ها روی ماسه کشیدم به قلب خسته ♥ قلبی با آه ولی آروم نشسته در انتظارت ♥ تو نیستی اما لب دریا میشینم در انتظارت ♥
من عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم ، کاش مونده بودی و میشد بهت بگم … عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم
کاش مونده بودی و میشد بهت بگم
♥
امشب دلم پُره ، امشب مسافری ♥ فرصت نشد بگم چی می کشم بری ♥ چشمم به رفتنت ، دلگیرم از خودم ♥ فرصت نشد بگم ، من عاشقت شدم ♥ من عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم ♥ کاش مونده بودی و میشد بهت بگم ♥ ما عاشق همیم ، ما میرسیم به هم ♥ کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم ♥ میترسم از همه ، ازین شبهای سرد ♥ تو فکر رفتنی ، کاریش نمیشه کرد ♥ میخواستم بهت بگم ، فکر کسی نباش ♥ میخواستم بهت بگم ، اما دلم نذاشت ♥ من عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم ♥ کاش مونده بودی و میشد بهت بگم ♥ ما عاشق همیم ، ما میرسیم به هم ♥ کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم ♥ دوستدارم
تو نبودي و من با عشق نا آشنا بودم ♥ تو نبودي و در نهان جانه دلم جايت خالي بود ♥ تو نبودي و باز به تو وفادار بودم ♥ تو نبودي و جز تو هيچ كس را به حريم قلبم راه ندادم ♥ و تو آمدي از دور دستها ♥ از سرزمين عشق
من دیـــوانهء آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی ♥ و محکم در آغوشم بگیــری ♥ و شیطنت وار ببوسیم ♥ و من نگذارم ♥ عشق من ♥
بوسه با لـــجبازی ، بیشتر می چسبـــد
خوش به حال آنکه قلبش مال توست ♥ حال و روزش هر نفس ، احوال توست ♥ خوش به حال آنکه چشمانش تویی ♥ آرزوهایش همه آمال توست ♥ آنکه دستش تا ابد در دست تو ♥ او از غصه ها با بال توست ♥ من خطاکارم خداوندا ، ولی ♥ دیدگانم تا ابد دنبال توست
من ، امیدی را در خود باور ساخته ام ♥ تار و پودرش را ، با عشق تو پرداخته ام ♥ مثل تابیدن مهری در دل ♥ مثل جوشیدن شعری از جان ♥ مثل بالیدن عطری در گل ♥ جریان خواهم یافت ♥ راه خواهم افتاد ♥ باز از ریشه به برگ ♥ باز ، از "بود" به "هست" ♥ باز ، از خاموشی تا فریاد ♥ ♥ دوســــــــــــتدارمعــــــــــشقمـــــــــــــــن ♥
عاشق تو بودن برام افتخاره ♥ اگه تو نباشی دلم بی قراره ♥ دلم بی قراره واسه با تو بودن ♥ می خوام که دستات و بگیرم دوباره ♥ ستاره ی من شو تو شبای سردم ♥ نیستی که ببینی چقدر پر دردم ♥ کجایی عزیزم دنبالت بگردم ♥ بی تو تک و تنهام چاره ای ندارم ♥ از غم نبودت همیشه بیمارم ♥ تو خاطراتم باش تو من و باور کن ♥ حیف که دیگه نیستی ♥ اینجا با من سر کن
این وبلاگ رو با تمام احساساتم
تقدیم بـﮧ صاحب چشمانے مے کنم
کـﮧ آرامش قلب منـﮧ و صداش
دلنشین ترین ترانـﮧ واسـﮧ منـﮧ.
از بودنت برام عادتے ساختے که
بے تو بودن رو باور ندارم
چـﮧخوب شد کـﮧ بـﮧ دنیا آمدے
و چـﮧخوب تر شد کـﮧ دنیاے
من شدے
همیشـﮧ بدون کـﮧ تا ابد دوستت دارم
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U
I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U
(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_
I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U
I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U ㋡ I♥U
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
خدایا آلودگی آدم ها از حدگذشته....
دنیا را چندروز تعطیل میکنی؟!
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
اگر دنیــــــا برعکس بود آدما عاشق نمی شدند
عاشقا آدم می شدند
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
به سلامتی اونایی که جرآت دارن
میگن دیگه نمــــــــــــــی خــــــــــــوامت
نه اونایـــی که میگنمیدونی تو
لایـــــــق بــــــــــهتر از مـــــــــــــــــــــنی
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
کم کم مرغ هم داره مثل
سیمرغ افسانه میشه
ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ
کسایی که فکر می کنن اونی که رفته خودش بر میگرده :
99 ٪ کفتر بازن !
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مروارید قرمز
و آدرس
redpearl.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.